يوم نطويالسماءكطيّالسّجلّللكتبكمابدأنا اولخلق نعيده وعداًعليناانا كنّافاعلين(انبياء:104)
ترجمه: روزي(زماني) كه ميپيچانيم(درمينورديم) آسمان(كيهان) را چون پيچاندن طومار نامهها. همچنانكه شروعكرديم آفرينش اوليه را، برميگردانيم آن را. وعدهاياست كه اجراي آن بر ماست و ما آن وعده را بهانجام خواهيمرساند.
قرآن كريم آيهاي شبيه به اين آيه ولي براي كل هستي نيز دارد كه در آنجا نيز مثل اعلي يا شاهكار خود را در مورد كيهان ياداورمان ميشود:
وهوالذي يبدؤاالخلق ثم يعيده وهو اهون عليه ولهالمثلالاعلي فيالسموات والارض و هو العزيز الحكيم (روم: 27)
در اين آيه نيز خداوند به چرخه و گردش آفرينش(آفريدن و برگشتدادن) اشارهكرده و آن را براي خود، از سويي افتخار، و از سويي ديگر كاري بسيارساده اعلامكرده و نمونة برتر اين روند را در آفرينش كيهان دانستهاست. آياتي ديگر:
و ماقدروالله حق قدره والارض جميعا قبضته يومالقيامه والسموات مطويات بيمينه سبحانه و تعالي عمايشركون و نفخ فيالصور فصعق من فيالسموات و من فيالارض الاّ من شاءالله ثم نفخ فيه اخري فاذا هم قيام ينظرون و اشرقتالارض بنور ربّها و وضعالكتاب… (زمر: 67، 68، و 69 )
ترجمه: ارزيابي نادرستي از خداوند دارند. روز قيامت تمام كهكشانها در مشت(دست تواناي) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ويژه و بيميانجي خداوندگاري) درهمپيچيدهميشوند. پاكومنزهاست خداوند، ازآنچهكه شركميورزند. در صور دميدهشود پس بيهوش ميشود هركه در آسمانها و هركه در زمين است، مگر كسي را كه خدا بخواهد؛ سپس بار ديگر در صور دميدهميشود. در اين هنگام آنان(همة آناني كه بيهوش افتادهبودند و همه مردگان) برپا ايستاده و نظارهگرند. و زمين به نور پروردگارش روشن ميشود. و به حساب مردم رسيدگيميشود…
از آيات بالا نتيجهميگيريم كه پايان دنيا و آغاز جهاني ديگر سه مرحله دارد:
1 ـ با دميدن اول در صور تمامي موجودات جز آنكس را كه خدا بخواهد، ميميرند.
2 ـ پسازآن، وعدهالهي تحققيافته و طومار حيات جهانپيدا(عالمشهود) معكوس و بستهخواهدشد.
3 ـ با دميدن دوم در صور، طومار بسته جهان پيدا در جهان پنهان باز و شكوفا شده، زندگي نويني را در آن آغازميكند.
بررسي مراحل سهگانة بالا:
ابتدا مطلبي را كه در آغاز بخش هشتم كتاب تاريخچة زمان پروفسور هاوكينگ آمدهاست، ميآوريم؛ كه تركيبي از دو نوع ترجمة اين كتاب است. ترجمة كمتصوير، انتشارات كيهان، و ترجمة مصور انتشارات آرام:
نظرية نسبيت عام انيشتين، مستقلا پيشبينيكرد كه زمان ـ فضا به هنگام تكينگي انفجاربزرگ آغازشده و پايان آن، اگر كل كيهان دوباره درهمفرونشيند، تكينگي انقباضبزرگ(خردشدن بزرگ = Big Crunch) رخميدهد. و اگر تنها بخشي از آن مثلا يك ستاره، درهمفرونشسته و به سياهچالي تبديلشود، عمر فضا ـ زمان براي اين بخش هنگام وقوع تكينگي در داخل آن، به پايان ميرسد.
روشنگري: نظربهاينكه «تكينگي»(بر وزن هميشگي) واژهاي علمي و در حيطة رياضي ـ فيزيك است، لازم بهنظرميرسد براي افراد غيرفيزيكدان تعريفشود. از متن موضوع و نيز خود واژه، چنين دانسته ميشود كه تكينگي به رخدادي ميگويند كه تنها يك بار رخداده و يا رخخواهدداد و قابل بهرهبرداري تجربي نيست؛ همچون پايان كار كيهان؛ و به همين دليل خداوندكريم با آوردن مثالهاي فراوان و تأكيد بر يگانگي آن، هم اهميت آن را به ما گوشزدميكند و هم چگونگي آن را بيانميدارد. مترجم كتاب مصور نيز در مقدمة ترجمة خود آوردهاست: پديدة سياهچاله و منشأ و سرنوشت كيهان مورد توجه خاص نويسنده قراردارد. وي ميگويد: طبق نظرية نسبيت عمومي بايستي يك حالت غلظت بينهايت در گذشته بودهباشد؛ يعني انفجار بزرگ(مهبانگ) كه آغاز مؤثري براي زمان بودهاست. و بهطور مشابه اگر تمام جهان دوباره سقوطكند، بايد يك حالت غلظت بينهايت ديگري در آينده پديد آيد يعني «خردشدن بزرگ» كه پايان زمان خواهدبود.
در اين دو مطلب، در مورد پايان كار كيهان و چگونگي وقوع آن(خرد و متلاشيشدن)، و نيز اصطلاحي كه براي آن بهكاربردهشده، تأكيدشدهاست.
معنيCrunch ، خردشدنباسروصداست؛ و هنگاميكه با بزرگ بيايد ميتوانيم آن را «بزرگخردشدن سهمگين» معناكنيم؛ و براي آنكه ترجمة اين واژه همانند ترجمة بيگبانگ يعني «مهبانگ» ساده، پرمعنا و رسا باشد، واژة «مهنورد» جايگزين گرديد. توضيح بيشتر، درپيخواهدآمد.
از زماني كه نظرية مهبانگ پيرامون چگونگي آغاز و آفرينش كيهان در سال 1929 بهوجودآمد تا 1991 كه به يك اصل علمي تبديلشد و تاكنون، كتابها و مقالههاي بسيارزيادي پيرامون آن نگاشتهشدهاست؛ ولي چگونگي پايان كار كيهان، كه قرآنكريم مانند آغازش تأكيد بسياري بر آن دارد، كمتر مورد بحث و بررسي و كنكاش قرارگرفته است. حتي هنگامي كه ترجمة تاريخچة زمان را چندسال پيش خواندم متوجه اهميت اين موضوع در انديشة كيهانشناسان نشدم، زيرا مترجم محترم، آنگونه كه بايدوشايد به آن نپرداخته و حتي معادل انگليسي آن را ننوشتهبود. و چنانكه در بالا آمد، آن را «انقباض بزرگ» ترجمهكردهبود كه براي چنين امر مهمي جالب بهنظرنميرسد. ولي در اين مورد، مترجم نوع مصور كتاب، كه بهتازگي منتشرشده، حق مطلب را اداكردهاست؛ هرچند ترجمة اول كتاب از ترجمة دوم آن خيلي بهتر است.
ماهنامة پيام يونسكو، شمارة ويژهاي دارد زير عنوان ‹داستان كيهان›. در اين ويژهنامة بسيار پربار، مقالة كوتاهي زير عنوان «باز يا بسته؟ سرنوشت كيهان» رقمخورده است كه به مسألة سرانجام كيهان، ميپردازد كه بخشي از آن بهدنبال ميآيد:
«… وقتي كيهان بهوسيلة نيروي انفجاري حادثةبزرگ(در آن زمان واژة ‹مهبانگ› جا نيفتادهبود. ـ نگارنده) ناچار از انبساط ميشود، اين كشش گرانشي كاستي ميپذيرد. ولي اگر مادة كافي در كيهان باشد، سرانجام گرانش بر انبساطي كه بهتدريج بهوقفه ميگرايد، غلبهخواهدكرد.(الگوي اول فريدمان كه در مقالة شكل حلزوني كيهان آمد. ـ نگارنده) همة فرايند، مانند فيلمي كه به عقب برگرداندهشود، معكوسخواهدشد(موضوع انا نطويالسماء كطيالسّجلّ للكتب … ـ نگارنده) با بالارفتن فزايندة نيروي گرانش، كيهان سريعتر و سريعتر فشردهخواهدشد، تا دوباره در گوي آتشين متراكم ديگري گنجاندهشود. كه نتيجه يا مرگ هميشگي است و يا در حادثة بزرگ ديگري گسترش مييابد».(1)
از آنجا كه شكل كيهان حلزونياست؛ و قبضة پيچاندن حلزون كيهان نيز در دست خداوند است (آية مربوطه در ابتداي مقاله آمد)، هنگامي كه بخواهد واقعه رخدهد، قبضه را ميپيچاند و به قول خودش همانگونه كه آن را آغازكردهبوديم، برميگردانيم آن را.
و نويسندة مقالة «سرنوشت كيهان» چه خوب اين موضوع را دريافته و نزديكترين مثال قابل فهم براي عموم را آوردهاست: «مانند فيلمي كه به عقببرگرداندهشود، معكوسخواهد شد… تا دوباره در گوي آتشين متراكم ديگري گنجاندهشود. كه نتيجه يا مرگ هميشگي است و يا در حادثة بزرگ ديگري گسترش مييابد».
اين چرخش معكوس چگونهاست؟
مثال: در ماشينهاي خردكن از جمله چرخگوشت، يك ميلة آهني يا چوبي استوانهايشكل بهدورخودميچرخد و هرچه را كه بين آن ميله و بدنه قرارگيرد، با فروبردندرخود، خردميكند.(برگرفته از فرهنگ عميد) و نيز:
الف: به ميلة خردكننده «نورد» گويند. ب: ترجمة طومار در فارسي «نورده» است.
ج: هر پيچخوردني را نيز يك نورد گويند. مثال از سعدي:
هرنوردي كه ز طومار غمم بازكني حرفها بيني آغشته به خون جگرم
(پايان نقل از فرهنگ عميد)
و خداوندكريم بهگونههاي مختلف در آياتش اين مضمون را آوردهاست:
هرنوردي كه ز طومار نعمم بازكني چشمهها بيني آميخته به فعلوهنرم
خداوند نيز در آياتي كه پيش از اين آوردهشد، واژههاي «نطوي» و «مطويات» را بهكاربردهبود، كه هردو گوياي «درنورديدن» است. پس به اين دلايل عنوان «مهنورد»(نورد بزرگ) را براي اين مقاله برگزيديم.
حال به شكل حلزوني كيهان برميگرديم. هنگامي كه حلزونكيهاني از مركز آن، نورديده و منقبض ميشود، همة لايهها بويژه لايههاي منبسطتر پاياني بيشتر منقبضشده و هرچه را كه در خود داشتهباشند، خردشده و به لايههاي پايينتر فروبردهميشوند.
ازآنجاكه در چرخة خردشدن، هرچه مواد خردشونده سختتر و هرچه دستگاه خردكننده بزرگتر باشد، خردشدن با سروصداي بيشتري همراه است، پس اين خردشدن بزرگ، به اين سادگي هم نيست؛ بلكه با شكافتهشدن و غرش و خروش و كوبندگي و پرتابشدن همراهاست چنانكه در ماشينهاي خردكن، تمام اين فرايندها در ابعاد كوچك رخميدهند.
آري با اين واژة بيگكرانچ يا «مهنورد» است كه به كنه مثالها و عنوانهايي پيميبريم كه خداوند كريم در قرآن مجيد، با آيات زياد و سورههايي كه بعضاً نام آنها را نيز از روي آن آيهها برگزيدهاست، به ما گوشزدكردهاست، تا اهميت آنها را بيشتر بدانيم و درككنيم. بدين واژهها توجهكنيم:
حاقه، واقعه، طامه(الكبري) كه همه به معني فروآيندهايسهمگيناند.
صاخه، كه به معني خروشيكركنندهوسهمگين است.
قارعه، كه به معني كوبندهايسهمگين است.
به نوعي ديگر: زجره واحده(پرتكردنيخروشان و يگانه)، دكه واحده(كوبشي يگانه)، نفخه واحده(دميدني بيهوشكننده و يگانه)، خافضهرافعه(پستكننده و بالابرندهاي)، عذاب واقع(شكنجهاي فروآينده) عذاب شديد( اطلاق واژة تكينگي به اين مفاهيم قرآني بيربط نخواهدبود).
بهگونهاي ديگر: انشقتالسماء، زلزلتالارض، السماءانفطرت، السماء منفطربه
در اينجا آياتي را كه بازگوكننده اين مفاهيم است ميآوريم و پس از ترجمه از آنها نتيجهگيري ميكنيم:
يوم ينفخ فيالصور فتأتون افواجا و فتحتالسماء فكانت ابوابا و سيرتالجبال فكانت سرابا(نبأ: 18تا20)
يوم تأتيالسماء بدخان مبين(دخان:10)
يوم تمورالسماء مورا و تسيرالجبال سيرا(طور: 9و10)
يوم تكونالسماء كالمهل و تكونالجبال كالعهن(معارج: 8و9)
يوم ترجفالارض والجبال كثيباً مهيلاً… يوماً يجعلالولدان شيباً السماء منفطربه كان وعده مفعولا(مزمل:14و 17و18)
يوم ترجفالراجفه تتبعهاالرادفه… فانما هي زجره واحده(نازعات: 6،7و13)
القارعه ماالقارعه… يوم يكونالناس كالفراشالمبثوث و تكونالجبال كالعهن المنفوش(قارعه: 1،2،4،5)
الحاقه ماالحاقه… فاذا نفخ فيالصور نفخهواحده و حملتالارض والجبال فدكتا دكه واحده فيومئذ وقعتالواقعه وانشقتالسماء فهي يومئذ واهيه والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك يومئذ ثمنيه(حاقه:1و2،13تا17)
فاذاجاءتالصاخه يوم يفرالمرءمن اخيه وامه وابيه وصاحبته وبنيه(عبس:33 تا 36)
فاذا جاءتالطامهالكبري(نازعات: 34)
فاذا نقر فيالناقور فذلك يومئذ يوم عسير(مدثر: 8و9)
فاذا برقالبصر و خسفالقمر و جمعالشمس والقمر(قيامه: 7،8و9)
فاذاالنجوم طمست واذاالسماء فرجت واذاالجبال نسفت(مرسلات:8،9و10)
فاذاانشقتالسماء فكانت هي ورده كالدهان(الرحمن: 37)
اذاالسماءانشقت… واذاالارض مدت والقت ما فيها و تخلت(انشقاق:1،3و4)
اذاالسماءانفطرت واذاالكواكب انتثرت واذاالبحار فجرت(انفطار:1،2،3)
اذاالشمس كورت واذاالنجومانكدرت واذاالجبال سيرت… واذاالبحار سجرت(تكوير: 1،2،3و6)
اذا وقعتالواقعه… خافضهرافعه اذا رجتالارض رجا و بستالجبال بسا فكانت هباء منبثا(واقعه: 1،3تا6)
اذا زلزلتالارض زلزالها و اخرجتالارض اثقالها(زلزال: 1و2)
ان زلزلهالساعه شيءعظيم يوم ترونها تذهل كل مرضعه عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و تريالناس سكاري و ماهم بسكاري و لكن عذابالله شديد(حج: 1و2)
ترجمة آيهها را به منظور فهم بهتر و تأثير بيشتر، پيدرپي ميآوريم:
نبأ: روزي كه در صور دميده شود، پس همه، گروهگروه ميآيند. و آسمان گشوده شود درحاليكه درهايي خواهدداشت. و كوهها سرنگونشوند، درحاليكه(بهگونة ذرات درامده) سرابيخواهندبود.
دخان: روزي كه آسمان دود روشن و آشكاري را ميآورد.
طور: روزي كه آسمان ميخزد، خزيدني(ويژه) و كوهها سرنگونميشوند سرنگونشدني(ويژه)
معارج: روزي كه آسمان مانند روغن گداخته، و كوهها مانند پشم ميشوند.
مزمل: روزي كه زمين و كوهها بهلرزه درامده و بهصورت پشتهاي از شن ازهمپاشيده درايد… روزي كه كودكان را پيرميكند و آسمان را ميشكافد و وعدة الهي انجامميپذيرد.
نازعات: روزي كه شيپور سروش خود را سردهد، سوت پاياني درپيآندرايد… پس همانا آن است پرتابكردني پرخروش و يگانه.
قارعه: آن درهمكوبنده. آن درهمكوبنده چيست؟ روزي است كه مردمان(جن و انس) بهمانند ملخهايي سرگشته و پراكنده، و كوهها بهصورت تودهاي از پشمزدهشده و ازهم پاشيده درايند.
حاقه: آن فرودآينده. چيست آن فرودآينده؟ پس هنگاميكه در صور دميدهشود، دميدني پرخروش و يگانه(كه لرزه بر اركان تمام كائنات اندازد)، و زمين و كوهها برداشتهشوند و با كوبشي يگانه كوبيده و خردشوند، پس در آن روز فرودآينده فرودآمدهاست و آسمان شكافتهشده، پس در اين روز آسمان سست و بيبنيان شود و فرشتگان بر كرانة كيهان درايند و عرش پروردگارت را در اين روز هشت فرشته نگاهدارند.
عبس: پس هنگامي كه خروشندة مدهوشكننده فرارسد، روزي است كه شخص از (عزيزترين كسان خود،) برادرش، مادروپدرش، و همسروفرزندش فرارميكند.
نازعات: پس آنگاه كه بزرگخردكنندة خروشان فرارسد، …
مدثر: پس آنگاه كه در شيپور(حلزون كيهاني) دميدهشود، پس آن روز، روز بسيار تنگي است.
قيامت: پس هنگامي كه (از شدت نور انفجار) ديدگان را برق بگيرد، و ماه نوراني در برابر آن كدر جلوهكند، و خورشيد و ماه با آنهمه دوري از يكديگر، درهمفرونشينند،…
مرسلات: پس آن هنگام كه ستارگان كمنور شوند و آن هنگام كه آسمان گشودهشود و آن زمان كه كوهها ازهمپاشيده و پراكندهشوند، …
الرحمن: پس آنگاه كه آسمان شكافتهشود، پس گلسرخي خواهدبود، همچون پوشش سرخفام.
انشقاق: هنگامي كه آسمان شكافتهشود،… و آنگاه كه زمين كشيدهوگستردهوپهنشود، و هرانچه را كه درخوددارد بيرون ريخته و خاليشود، …
انفطار: آن هنگام كه آسمان از درون شكافتهشود و آنگاه كه ستارگان پراكندهشوند، و آنگاه كه درياها منفجرشوند،…
تكوير: وقتي كه خورشيد سرنگونشود، و هنگامي كه ستارگان تيرهشوند، و آنگاه كه كوهها سرنگونشوند، … و آنگاه كه درياها شعلهورشوند،…
واقعه: آنگاه كه فرودآينده فرودآيد… كه پايينآورنده و بالابرنده نيز هست؛ هنگاميكه زمين سخت بهلرزهدرايد، و كوهها متلاشيشوند، پس به صورت گردوغباري پراكنده درخواهندآمد.
زلزال: آنگاه كه زمين بهلرزهدرايد، لرزيدنش را و بيرون بريزد هرچه درخوددارد،…
حج: همانا كه وقوع زلزله در اركان عالم در روز قيامت رخداد بزرگياست. روزي كه ميبيني كه هر شيردهندهاي شيرخواره خود را رهاميكند، و هر بارداري بارش را بر زمين ميگذارد؛ و مردم را ميبيني كه تلوتلو ميخورند ولي مست نيستند، بلكه عذاب خداوند شديد است.
دستاورد آيههاي يادشده، پيرامون آغاز دورهاي كه در آن كار دنيا پايانميگيرد:
1. وضعيت عمومي كيهان(جهان ناپيدا و جهان پيدا)
2. وضعيت آسمان جهان پيدا
3. وضعيت زمين(كهكشانها)
4. وضعيت مردمان(جن و انس)
هنگاميكه در صور كه همان حلزون كيهاني است، دميدهميشود و خروش كركنندة آن، اركان كيهان را بهلرزهدرميآورد؛ همة جانداران جز آنكه را كه خداوند بخواهد، ميميرند. اين خروش كركننده، همان امواج صدايي است كه همة كيهان را هماكنون نيز پركرده و باقيماندة بانگ انفجاري است كه در آغاز آفرينش ايجادشده، و در سخن فيريكدانان ‹تابش زمينة ريزموج كيهاني› ناميدهشدهاست.
كار اسرافيل فعالكردن اين امواج صوتي به اذن الهي است، و از همان نقطة آغاز، آن را فعالخواهدكرد. اگر تاكنون به اين صدا گوشندادهايد، و يا گوشدادهايد و ندانستهايد چه گوشدادهايد، ليواني به نزديك گوش خود ببريد و به اين نداي جهانگير گوشفرادهيد. و نيز بدانيد برفكهايي كه از يك كانال خالي بر صفحة تلويزيون ديدهايد، يكدرصدش همان تابش فراگير كيهانياست.
چون اين روز، روز بسيار تنگي است، از شدت فشار، آسمان دنيا، ابتدا سست و بيبنيان و سپس شكافتهٍشده و بهگونة روغني كه گداختهشود، دود از آن بلندميشود. از شدت انفجار، گلگونشده، سپس جمع شده، در خود فرورفته و به درون چيزي ميخزد.
كهكشانها كه خورشيدها و ماهها و ستارگان نشانة آنهاست، درهمميريزند و درهم فرومينشينند. خورشيدها نور خود را ازدست ميدهند و ماهها كه نور خود را از خورشيدهايشان ميگيرند، همه تيرهوتار ميشوند. تنها نورهاي ناشي از انفجارهاست كه برخي بخشها را روشنميكند.
كوبنده و فرودآينده و خروشكننده و خردكننده و… هيچيك چيزي نيست كه از جايي بيايد؛ بلكه اين عسرت(يوم عسير= روز بسيارتنگ)، فشار و شدت انفجارهاست كه چنين عذابهايي را فراهم ميآورد؛ چنانكه آمد، «ماالقارعه، يوم يكونالناس… » كوبندة سهمگين، روزياست كه مردمان هستند… يعني شيء خاصي نيست. پس قارعه، حاقه و ديگر واژگان و برواژگان بهكاررفته، همان فروپاشي، درهمريختگي و برهمفرونشيني اجزاء كهكشانها در اين دوره يعني آغاز روز قيامت است.
پس در اين روز زمين از شدت فشار، به لرزه درامده، ابتدا منفجرشده، هرچه درخوددارد، به بيرون ميريزد؛ همة چيزها خردشده و هيچچيزي سر جاي خود نيست؛ بلكه به هرطرف پرتابميشوند. كوهها كه نمادي از زمين و كيهشانهاست، ابتدا سرنگون و خردشده و به صورت پشم حلاجيشده، ريگ، شنريزه، و درنهايت به شكل ‹گردوغبار پراكنده›(هباءمنثوراً) و ‹سراب›(فكانت سرابا) درميآيند.
در اين روز مردمان نيز از سهمگيني عذاب، به وحشتوهراس افتاده، از شدت نور انفجارها، چشمانشان را برق ميگيرد. ابتدا تلوتلو ميخورند و سپس به هرسو پراكندهميشوند. مصيبتهاي اين روز تا آن اندازه زياد است كه كودكان پير ميشوند، تو گويي عمري از آنان گذشتهاست.
گفتيم كه آسمان به درون چيزي ميخزد(تمورالسماء مورا). سؤال اين است: آسمان به كجا ميخزد؟
پاسخ: وفتحتالسماء فكانت ابوابا. آسمان از راه درهاي خودش(سياهچالگان) پس از جمعوجورشدن، همچون يك حلزون طبيعي كه به درون لاك خود ميخزد، به درون خودش ميخزد و هرچه را كه باخوددارد به همراه خود به آنجايي كه نور رب وجود دارد ميبرد.(و اشرقتالارض بنور ربها) و در آنجا، زمين به نور ربّش روشن و شكوفا ميشود.
به مثال ماشينهاي خردكن و نوردشدن بازميگرديم. هنگامي كه ميلة گردنده ميگردد، هرچه را كه به آن پيوسته، با خود به درون برده و خردميكند. خداوند قبضه مركز حلزون كيهان را كه گفتهبود در دست دارد، ميگرداند(مطويات بيمينه) تا حلزونكيهاني با جمعشدن، به درون خودش فرورفته، همچون فنرهاي جمعوبازشونده در دستگاههاي مختلف، همة هفت لاية آن(سبع سموات طباقا)، درهم فرونشينند.
تا چه اندازه و تاكجا؟ تا آنجا كه بخشهايي از جهان پيدا، خردوخميرشوند!! امروزه مشخصشدهاست كه در مركز كهكشان راهشيري يك سياهچالة بسياربزرگ وجوددارد. از سوي ديگر، كهكشان راهشيري خود يك كهكشان حلزوني است. اگر لزومي نداشتهباشد كه خداوند تمام حلزونكيهاني را درنوردد، به نورد يك يا چند كهكشان بسندهميكند، و همان مواردي كه براي حلزونكيهاني آورديم، درمورد حلزون راهشيري و مانند آن، صدق ميكند. بدان گونه كه كهكشان راهشيري درخودفرومينشيند و همة داراييهاي خود را به درون خود ميكشد، و زمين به نور پروردگارش روشنميشود.
و اينگونه است چگونگي پايان كار اين جهان در قرآن!
نكتة قابل توجه در روند معكوسشدن چرخة آفرينش و درهم فرونشيني حلزونكيهاني، اين است كه به يكي از نظريههاي مطرح در كيهانشناسي كنوني مهر تأييدميگذارد و شك در آن را از بين ميبرد. به مطلب زير توجهشود:
«بر اساس قوانين فيزيك نيوتن و نسبيت اينشتين و معادلات كوانتمي شرودينگر، زمان ميتواند در هردو سوي گذشته و آينده سيركند و تغيير جهت آن، تغييري در معادلات اين قوانين كه قوانيني جبري هستند، بهوجودنميآورد. باوجوداين، به موجب قانون دوم ترموديناميك حركت زمان فقط در يك سو امكانپذير است و نميتوان جهت حركت زمان را معكوس كرد. به اعتقاد برخي از فيزيكدانان اين هرسه قانون كه اجازة معكوسشدن جهت سير زمان را ميدهند، قوانيني براي حالتهاي ايدهآل هستند».(2)
در اين زمينه بايد گفت قطعيت قانون دوم ترموديناميك با اصل عدم قطعيت مكانيك كوانتمي كه به ارادة خداوند بستگي دارد، نقضخواهدشد و به هنگام آغازيدن رستاخيز بزرگ، يعني همان حالت ايدهآلي كه از آن يادشد، با وقوع تكينگي بيگكرانچ(بزرگخردشدن سهمگين) و معكوسشدن چرخة آفرينش، جهت جايگاه (فضا ـ زمان) نيز معكوس خواهدشد.
به همين دليل خداوند دورة رستاخيز را پنجاه هزارسال ذكركردهاست؛ و در آيات بسيار، ثبت اعمال و ديدن كردار خودمان در روز جزا را به ما گوشزدكردهاست؛(نمونه: وكل شيء فعلوه فيالزبر وكل صغير و كبير مستطر ـ قمر: 52 و 53) كه نشان از آن دارد كه اين روند، همانند فيلمي است كه به عقب برميگردد و رسيدگي به حسابوكتاب مردمان از آخرين نفرها شروعشده و به اولين نفر پايان خواهديافت.
بر اين مبنا ميتوان نتيجهگرفت كه دورة زندگي اينجهاني اولين موجود ذيشعور و مسؤول، تا آخرين آنان، از پنجاههزارسال بيشتر نخواهدشد.
بدينترتيب آيا آيات قرآن كريم بر پيشبيني نسبيت عام اينشتاين مهر تأييد نگذاردهاست؟ آن را دوباره از نظرميگذرانيم:
«فضا ـ زمان به هنگام تكينگي انفجاربزرگ آغازشده و پايان آن، اگر كل كيهان دوباره درهمفرونشيند، تكينگي انقباضبزرگ(خردشدن بزرگ = Big Crunch ) رخميدهد. و اگر تنها بخشي از آن مثلاً يك ستاره، درهمفرونشسته و به سياهچالي تبديلشود، عمر فضا ـ زمان براي اين بخش هنگام وقوع تكينگي در داخل آن، به پايان ميرسد».
و هوالذي خلقالسّموات والارض بالحقّ و يوم يقول كن فيكون قولهالحقّ ولهالملك يوم ينفخ فيالصور عالمالغيب والشهاده وهوالحكيمالخبير(انعام: 73)
دانشمندان ميگويند:
«تراكم مطلق برابر است با يك اتم هيدروژن در هر مترمكعب از كيهان، كه اين ميزان تراكم براي پايانبخشيدن به گسترش كيهان بسندهنيست؛ اما اگر تراكم آن بيش از اين اندازه باشد، آنگاه نيروي گرانش آن بر گسترش كيهان چيرهشده، موجبميشود كه انبساط آن پايانيابد؛ و بعد كيهان تدريجاً منقبضميشود تا سرانجام ازميانميرود؛ و به وضع نخستين خود، يعني انرژي كامل مبدلميشود؛ و به اين ترتيب كيهاني ديگر تولدمييابد».
«همانگونه كه لحظة تولد كيهان ‹بيگبانگ› خواندهشده، لحظة مرگ و تولد دوبارة آن نيز ‹بيگكرانچ› نامگرفتهاست… بنابر تخمين دانشمندان، احتمالاً تراكم آن تا حدي است كه كهكشانها و ستارگان نابودشده، اما حفرههاي سياه همچنان باقيخواهندماند… در دوران انقباض، درجة حرارت كيهان روبهافزايش ميگذارد، زمان سيرقهقراييميپيمايد و هرچه در دوران گسترش كيهان روي داده، در جهت مخالف گامبرميدارد».(3)
چنين بهنظرميرسد كه وجوه اشتباه برخي كيهانشناسان در تفسير هستي، ناشي از اين است نيروي گرانشي «انرژي و مادة سياه» را كه نميبينند و نميدانند چيست، فاقد نيروي گرانشي با ضريب بالاميدانند و نتيجه ميگيرند كه ماده كافي براي بازدارندگي گسترش كيهان وجود ندارد. حال آنكه اگر ديدگاه خود را تغييردهند، به اشتباه خود پيبرده و نيرويگرانشي عظيم موجود در جهان ناپيدا را كه از ابتداي آفرينش(مهبانگ) در مركز حلزون كيهاني(عرش) نهفتهاست، براي بازداشت انبساط كيهان نه تنها كافي، بلكه حتي بيش از حد نياز دانسته و بدين ترتيت، جهانبيني آنان بهكلي تغييركرده و پاسخ بسياري از مسائل و پيچيدگيهاي كيهانشناسي خود را خواهنديافت.
البته چندي است اخترفيزيكدانان به نبود نيروي گرانشي كافي در مادة سياه شبهه واردكرده و گفتهاند اگر اين حفرههاي عظيم ظلماني كه از مادة سياه همگن ساخته شدهاند، فاقد نيروي گرانشي باشند، در اين صورت، با نيروي گرانشي اندك، چگونه آن دسته از كهكشانها كه خود سازندة تودههاي منطقهاي كهكشانهاي ما بهشمارميآيند را با سرعتي برابر با ششصدكيلومتردرثانيه بهسويخودجلب ميكنند؟ (4)
ازجملة اين دانشمندان، بازهم بزرگانديشمند اخترفيزيكدان، هاوكينگ است كه نظر وي را در اينجا ميآوريم: «… اگر نوترينوها بيجرم نبوده و همانطور كه آزمايشي روسي در سال 1981 بر آن اشارت دارد، از خود داراي جرم كوچكي باشند، آنگاه ما ميتوانستيم بهطور مستقيم آنها را آشكار سازيم: اين ذرات بايد شكلي از همان ‹سياهمادهاي› باشند كه داراي جاذبة گرانشي كافي براي متوقفساختن انبساط كيهاني و سپس انقباض دوبارة آن هستند».(5)
اين نظر، تعبير و تفسيري متقن از آيات ‹انا نطويالسماء … › و ‹ … مطويات بيمينه …› است.
وضعيت عمومي كيهان را همزمان با آغاز رستاخيز بيانكرديم، و تا اندازهاي مشخصشد كه طي يك دورة پنجاههزارساله، به حساب مردمان رسيدگي ميشود؛ ولي موضوعي كه به آن پرداختهنشد، جايگاه جهانهاي سهگانه پس از آغاز رستاخيز است. به بررسي اين موضوع از ميان آيات قرآن كريم ميپردازيم:
يوم تبدلالارض غيرالارض والسموات و برزوا لله الواحدالقهار(ابراهيم:48)
ترجمه: روزي كه زمين ديگر زمين و آسمانهايي كه ميشناسيد نيست و براي خداوند يگانة بسيارقهركننده، خود را نشان ميدهند.(برزوا جمع آمده تا نشان دهد كه منظور از ‹زمين› همة كهكشانها يعني جهان پيداست؛ چنانكه فرمود: ‹والارض جميعاً قبضته يوم القيامه›)
از اين آيه برميآيد كه پس از آغاز رستاخيز، كهكشانها آن گونه نيستند كه اكنون در كيهان جاي دارند؛ بلكه فيزيك كيهان بههمخورده و در جهان پنهان خود را به خداوند نشان ميدهند؛ چنانكه در مورد چنين روزي فرمود «و اشرقتالارض بنور ربها»: (زمين به نور پروردگارش روشن ميگردد.) نكتة جالب توجه آن است كه خداوند دگرگوني را در ‹ارض› دانسته و با دگرگوني آن برخي دگرگونيها نيز در ديگر بخشهاي كيهان رخميدهد. اين نكته تأييدي است بر اينكه همة دگرگونيها در جهان پيدا رخميدهد كه در جهان پنهان فروميرود و موجب دگرگونيهايي در ديگر بخشهاي كيهان ميشود. اگر غير از اين بود آيه چنين ميبود: ‹يوم تبدلالسموات والارض غيرالسموات والارض›.
از آيات 107 و 108 سورة هود نيز برميآيد كه در روز قيامت و پس از آن، دوبخش اصلي كيهان برقرار است.
آيههاي بسياري دلالت بر اين داشت كه پس از آفرينش كيهان در شش مرحله،خداوند بر عرش مستويگرديد. و از آية زير برميآيد كه خداوند پس از ايجاد نيروي گرانش بر عرش مستوليشدهاست:
اللهالذي رفعالسموات بغيرعمد ترونها ثماستوي عليالعرش( آية دوم سورة رعد)
ترجمه: خداوند كسي است كه آسمانها را بيستوني كه ببينيد، بلندگردانيد، سپس بر عرش چيرهگشت.
و نتيجهميگيريم كه كاركرد نيروي گرانش براي برپايي جهان پيدا بوده ولي در روز رستاخيز كه جهان پيدا و پنهان يكيشده، آيا باز هم اين نيرو به قوت خودباقياست؟ قرآن ميفرمايد:
وانشقتالسماء فهي يومئذ واهيه والملك علي ارجائها و يحمل عرش ربك فوقهم يومئذ ثمانيه(سورة حاقه آيات 16و17)
ترجمه: و آسمان(كيهان) شكافتهشود. پس آن است در چنين روزي(رستاخيز) بيبنيان(يعني بدون نيروي گرانش) و فرشتگان بر كرانههاي آنند؛ و در چنين روزي عرش پروردگارت را هشت فرشته (نيرو) برخوددارند.
از اين آيه و نيز از آية آخر سورة زمر و آية 7 سورة غافر(مؤمن) مشخصميشود، زماني كه عمر جهان پيدا بهسرآيد، و در جهان پنهان فرورود، از سويي كيهان بيبنيانشده؛ و از سوي ديگر جهان نورونيرو كه در اين زمان حدواسط و نگاهدار دو بخش پيدا و پنهان كيهان است، در نبود جهان پيدا، از نظر چگونگي كاركرد خود را تغييرداده، و از نظر چندينگي، از چهارنيرو به هشت نيرو افزايش يافته، و به چهارگونة زير، به انجام وظايف خود ميپردازند:
1. برخي به كارهاي مردم آن جهان ميپردازند،
2. برخي بر كرانههاي كيهان درگردشند،
3. برخي در پيرامون عرش درگردشند،
4. هشت نيرو نگاهدارندة عرشاند.
در جهان فيزيك تاكنون چهار نيروي عمده، بيشتر شناختهنشدهاست. بنابراين، هشت نيروي يادشده، يا شامل اين چهار نيرو و ضد آنهاست و يا چهار نيروي ديگري نيز وجوددارد كه بر ما تاكنون پوشيدهماندهاست. فيزيكدانان، و بويژه اخترفيزيكدانان ميتوانند يكي از پروژهاي پژوهشي خود را به شناخت اين هشت نيرو كه قرآن كريم راهنماييكرده، اختصاصدهند.
در همين زمينه، در قاموس قرآن پيرامون واژة عرش از كتاب ‹جوامعالجامع› نقلشده كه بر اساس روايتي حاملان عرش اكنون چهار نفرند. روز قيامت خداوند چهار نفر ديگر را به كمك آنان ميفرستد.
اگر كسي ميخواست بر اين نظر خردهبگيرد كه منظور از هشت، هشت فرشته است و فرشته نيرو نيست، ولي اين روايت كه مانند قرآن براي حاملان عرش مصداق تعييننكردهاست، و تنها از باب تشبيه از ‹نفر› يادكرده، حجت را بر آنها تمامكرده و گفتهاست كه اكنون چهارند و در روز قيامت هشت خواهندشد و ميدانيم كه تاكنون در دانش فيزيك چهار نيرو بيشتر شناختهنشدهاند، پس مصداق هشت كه پيش از رستاخيز چهارند، تنها ميتواند همان چهار نيروي شناختهشدة امروزي باشد كه در دورة رستاخيز به هشت نيرو ميرسند.
ا لحمدللهالذي هدانا لهذا وماكنا لنهتدي لولا ان هداناالله
1. پيام يونسكو، شمارة 173 سال 1363
2. مقدمة تاريخچه زمان، هاوكينگ ـ ص يازده
3. شگفتيهاي كيهان ابراهيم ويكتوري ص 73
4. رجوع شود به اطلاعات علمي ـ 1/9/1366 ص10و11
5. تاريخچة زمان ص 146